چون باعشق
درجنون آشناشدم
و
در دردبا انسان
همواره چون مسیح
میعاددرجلجتای مصلوب بود
وچونان حلاج
باهویداکردن اسرار
درسریر خون
و برسردار
که زیستن رابهایی بیش ازاین باید
وبه جاماندگان
درآرزوی وهمی بیش نبودند
وهمی سیاه
که زمان رابه مسلخ کشاند
و
انسان رابه مسخ
درجنون آشناشدم
و
در دردبا انسان
همواره چون مسیح
میعاددرجلجتای مصلوب بود
وچونان حلاج
باهویداکردن اسرار
درسریر خون
و برسردار
که زیستن رابهایی بیش ازاین باید
وبه جاماندگان
درآرزوی وهمی بیش نبودند
وهمی سیاه
که زمان رابه مسلخ کشاند
و
انسان رابه مسخ