پاییز-دست هایم -خاطره


پاییز-دست هایم -خاطره

1-به تو فکر می کنم خاطره پشت خاطره بر من نازل می شود که بیاد آوردنشان گریه واجب دارد 2-تو زن شدی و من برای فراموش کردنت ابراهیم می شوم می روم به قصابی تا تمام تو را از چشم هایم درشاعر:حدیث دهقان شوروئیه

1-به تو فکر می کنم
خاطره پشت خاطره بر من نازل می شود
که بیاد آوردنشان
گریه واجب دارد
2-تو زن شدی
و من برای فراموش کردنت
ابراهیم می شوم
می روم به قصابی
تا تمام تو را
از چشم هایم در بیاورد
اول دل و بعد
پایم را از تو ببرد
اما
بیشتر از همه چیز
نگران دست هایم هستم
آخر میدانی چیست؟
آدم ها چیز های خوب را
برمی دارند برای خودشان
می ترسم شبی
نصفه شبی
که تو هم دلتنگش شده باشی
او
دست هایم را بردارد
برای بغل کردنت
3-
پاییز است یک بغل چتر و باران
و کوچه ای که ندارد پایی
بی هو از من سر در می آورد
مثل باران
تو را می زنم به پنجره
تا دنبال ریز ترین قطعه ات
زیر جا سیگاری
سرفه ای خونین کنم
بعد خودم را
محکم و عاشقانه
میزنم به گریه
تا سفیدی چشمت
انار شود
من به جای شاعر
باید باران میشدم
تا پاییز
این فصل نیامدن ها
انار چشم کسی
خشک نشود به در

حدیث دهقان

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دورهمی ترلان پروانه با دوستانش + عکس