کاش میشد دو تا کبوترِ دل، بال پرواز و یار هم باشیم
محو در رقصِ قاصدک ها و مژده ی نو بهار هم باشیم
دستمان را به هم گره بزنیم سرِ تو روی شانه های من
گل اشکِ شکفته در کوه و ژاله در لاله زار هم باشیم
اشکهایت چکید و باران شد روی پرچین دامنت گل کرد
کاش میشد به وقت تنهایی شمع هم بر مزار هم باشیم
کوچ پاییزیِ پرستوها در دل شعر من چه سنگین است
کاش میشد دو باره برگردی تا ابد در کنار هم باشیم
بگذاریم قرارِ دیداری زیر باران کنار نخلستان
بنشینیم گوشه ی دنجی سر ساعت قرار هم باشیم
تو بنوشی ز شعر شیرینم و من از شهدِ قندِ لبهایت
مست هم خراب یکدیگر، باده ی خوشگوار هم باشیم
بتکانی شاخه ی گردو تا بریزد به روی دامانت
شعرِ تازه، که وقت دلتنگی شادیِ روزگار هم باشیم
چه شود که ستاره ام باشی، در دل کهشان امیدم؟
ماه و خورشید را کنار بزنیم بعد از این بر مدارِ هم باشیم
از مسیر شمال می آید عطر ناب تمشک وحشی، تا
حلقه ی دستمان قسم خوردند، عاشفانه حصار هم باشیم
علی ابرکان
محو در رقصِ قاصدک ها و مژده ی نو بهار هم باشیم
دستمان را به هم گره بزنیم سرِ تو روی شانه های من
گل اشکِ شکفته در کوه و ژاله در لاله زار هم باشیم
اشکهایت چکید و باران شد روی پرچین دامنت گل کرد
کاش میشد به وقت تنهایی شمع هم بر مزار هم باشیم
کوچ پاییزیِ پرستوها در دل شعر من چه سنگین است
کاش میشد دو باره برگردی تا ابد در کنار هم باشیم
بگذاریم قرارِ دیداری زیر باران کنار نخلستان
بنشینیم گوشه ی دنجی سر ساعت قرار هم باشیم
تو بنوشی ز شعر شیرینم و من از شهدِ قندِ لبهایت
مست هم خراب یکدیگر، باده ی خوشگوار هم باشیم
بتکانی شاخه ی گردو تا بریزد به روی دامانت
شعرِ تازه، که وقت دلتنگی شادیِ روزگار هم باشیم
چه شود که ستاره ام باشی، در دل کهشان امیدم؟
ماه و خورشید را کنار بزنیم بعد از این بر مدارِ هم باشیم
از مسیر شمال می آید عطر ناب تمشک وحشی، تا
حلقه ی دستمان قسم خوردند، عاشفانه حصار هم باشیم
علی ابرکان